شهرسازی نوین – فرناز سیفی: در روستای چِلملی در استان آدانای ترکیه، در میان رشته کوههای توروس، پیرزن ۶۲ سالهای زندگی میکند که سالها است زندگی زنان روستای خود را تغییر داده است و از چیزهایی گفته که در باهمستان آنها به زبان نمیآمد. امیه کوچک، اولینبار وقتی که ۴۵ ساله بود اجرای تئاتری را در مدرسهی پسرش تماشا کرد. مجذوب و مبهوت بازی نوجوانان روی صحنه شد و قصهگویی به این شیوه. خودش میگوید اول فکر میکرد، اسامی آدمها در نمایش، نام واقعیشان است و اولینبار شوکه شد که اسم بازیگران چیز دیگری است.
امیه کوچک تصمیمی گرفت که برای روستای کوچک، سنتی و مذهبی آنها عجیب و غریب بود: یک گروه تئاتر زنانه راه میاندازد، خودش نمایشنامههایی مینویسد و با زنان نمایش اجرا میکنند. امیه کوچک پنج کلاس سواد داشت. وقتی ده یازده ساله بود، مسجد روستا با همکاری وزارت آموزش برنامهای را شروع کرد که هر خانواده میتواند یکی از دخترهای خود را برای سوادآموزی به مسجد بفرستد. خانوادهی امیه خواهر کوچکترش را به مسجد فرستادند. اما بعد ۳ روز خواهرش گریه و زاریکنان گفت که نمیخواهد به مدرسه برود. امیه کوچک اصرار کرد او را به جای خواهرش بفرستند، پدرش بالاخره قبول کرد و امیه توانست پنج کلاس سواد یاد بگیرد.
امیه کوچک اول که سراغ زنان روستا رفت، آنها معذب و دستپاچه میخندیدند. بسیاری از آنها میدانستند شوهر یا پدرشان اصلا به آنها چنین اجازهای نمیدهد. امیه خودش چادرش را به دور کمر بست و در روستا راه افتاد، با تک تک مردان حرف زد و قول داد که گروه آنها کاملا زنانه است و بالاخره توانست رضایت بعضی از آنها را جلب کند. هرچند حجم مخالفت و آزاری که از سوی مردان روستا تجربه کرد، بسیار شدید بود و تا مدتها تعداد مخالفان گروه تئاتر او خیلی بیشتر از موافقان بود.
امیه کوچک خودش قصهای را برای نمایش مینویسد، خودش نمایش را کارگردانی میکند و خودش با کمک پسر و دخترش برای نمایشها حامی مالی پیدا میکند. برای تمرین هم بعدازظهرها به مدرسهی روستا میروند و در یکی از کلاسهای مدرسه تمرین میکنند.
امیه کوچک در یکی از همان اولین نمایشنامهها جسورانه تصمیم گرفت از زندگی سخت و پرمشقت زنان روستایشان بگوید. زنانی که از صبح تا شب یا در خانه یا در مزرعه جان میکنند، بچهداری میکنند، بار اغلب مسئولیت خانه روی دوش آنها است و وقتی به خانه میرسند، همان چندرغاز دستمزدی که بابت کار در مزرعه گرفتند دو دستی باید تحویل شوهر بدهند. شوهران هم با این پول راهی آبجوخوری و عرقخوری میشوند و بعد هم چند تا سیلی و مشت و لگد حوالهی تن زن میکنند.
امیه کوچک میگوید از همان اول میخواست این نمایشها راهی باشد که اهالی روستا را متوجه بعضی از مشکلات روستا و بهخصوص گرفتاریهای زنان کند. گروه تئاتر کوچک آنها کمکم به روستاها و شهرهای اطراف دعوت میشد تا اجرایی داشته باشند.
در سال ۲۰۰۷ او تصمیم گرفت فیلم بسازد. جرقهی فیلم از آنجایی آمد که یک روز یکی از زنان همسایهاش که پیش او بود، برای او از خاطرهی دردناک کودکی خود گفت: وقتی که بچه بود، مادربزرگاش مدام او را کتک میزد، در اتاقی حبس میکرد و پشت دستاش را داغ میکرد. امیه کوچک میگوید زن همسایه که حالا خودش پیرزنی بود، هنوز در حین تعریف این خاطره میلرزید. پنج سال طول کشید تا بالاخره توانست برای ایدهی فیلمی که میخواست بسازد، تهیهکننده و حامی مالی پیدا کند و آنها به این زن روستایی روسری به سر اعتماد کنند. فیلم کوتاه «عروسک پشمی» با استقبال مخاطبان در سراسر ترکیه روبرو شد و حتا از شبکه تلویزیونی «تیآرتی» ترکیه نیز پخش شد. در سال ۲۰۱۷، امیه کوچک با رونالدو، فوتبالیست مشهور پرتغالی در یک آگهی تلویزیونی برای «تورک تلکام» حضور پیدا کرد.
زنان روستا میگویند امیه کوچک به آنها نشان داد که زندگیشان میتواند چیزی بیشتر از کار مداوم در مزرعه و خانه و بچهداری باشد. به آنها جرات داد که به ظلم و خشونتی که به آنها تحمیل میشود فکر کنند و این جرقه را در ذهنشان زد که این ظلم و خشونت، حق آنها نیست. از ۲ سال پیش توجه امیه کوچک به مسائل محیط زیستی و گرمایش زمین جلب شد. میگوید بعد از اینکه برای فیلماش به چند کشور اروپایی دعوت شد، در این کشورها دید که همهجا سطلهای بازیافت زباله است و مردم سعی میکنند از پلاستیک استفاده نکنند. بعد دید هیچکدام این کارها نه در روستای آنها و نه در روستاها و شهرهای کوچک اطرافشان انجام نمیشود و مقامات محلی هم هیچ آموزشی به آنها نمیدهند و اصلا از این چیزها با روستاییان حرفی نزدند. نمایشنامهی تازهای به اسم «آه، آنا (مادر)! یک نفر آسمان را سوراخ کرد» نوشت و سعی کرد با زبان ساده و همهفهم برای روستاییان بگوید که چرا باید حواسشان به این چیزها هم باشد و زباله بازیافت کنند. نمایشی که شخصیتهایش برای مردم باهمستان او آشناست: همسایهی فضول، مادربزرگی که به آلزایمر مبتلا شده است، زنی در روستا که امین همهی مردم روستاست و …
سال ۲۰۰۱ که امیه کوچک تصمیم گرفت با زنان روستا گروه تئاتر راه بیندازند، بعد از هفتهها تلاش و در خانهی تک تک اهالی روستا رفتن، توانست فقط رضایت آقا بالاسر تنها ۷ زن را با هزار اما و اگر و شرط جلب کند. امروز تقریبا تمام مردان روستا هم حامی او هستند و تمام زنان و دختران مشتاق و منتظر که در نمایشی از آنها هم دعوت بشود تا نقشی را اجرا کنند.