مکتب جغرافیای اکولوژیک
بوم شناسی را همبستگی متقابل بین موجود زنده و محیط پیرامون آن می شناسند. وظیفه ای که رشته جغرافیا در طول مدت شکل گیری در پی آن بوده، همین بررسی همبستگی و ارتباط متقابل موجودات زنده بویژه انسان با محیط بیرونی بوده است. به همین سبب بوم شناسی را میتوان فلسفه اولیه شکل گیری جغرافیا نامید. در جغرافیای نو محیط یک مفهوم گسترده تر از محیط طبیعی دارد، مانند: محیط انسان ساخت – محیط سیاسی – محیط اجتماعی ودر ادامه به دلیل همین گسترده بودن محیط در جغرافیا است که موجب می شود تا اثرگذاری متقابل بین علوم اجتماعی و انسانی با علوم طبیعی در قالب علم جغرافیا به ظهور رسد.
با ورود بوم شناسی از رشته های طبیعی و زیست شناسی به علوم اجتماعی، بوم شناسی وارد مباحث مربوط به انسان و جامعه انسانی گردید. در همین زمینه بن بنت بوم شناسی انسانی را همان رفتار انسان ها می داند و کرول و پارکین نیز برداشت بوم شناسانه از انسان را برداشت جامعه گرایانه میدانند. به این ترتیب بوم شناسی چه در علوم طبیعی و چه در علوم اجتماعی بیشتر بر روابط کارکردی بین اجزاء تاکید دارد .
*نکته :مفاهیم اکولوژیک بیشتر در مکتب جبر محیطی مطرح شدند.
در این مکتب همواره دو دیدگاه مورد توجه است:
- حاکمیت انسان بر محیط طبیعی: در این دیدگاه انسان می تواند به کمک محدودیت های تکنولوژیک، سختی های محیط طبیعی را برطرف کند.
- حاکمیت طبیعت بر انسان: در اغاز دهه ۲۰ میلادی از جانب بزرگانی از جمله هانتیگتن مورد توجه واقع شد.
ضعف مباني فكري مكتب اكولوژي(بوم شناسي)
آنچه كه مباني فكري اين مكتب بر آن استوار گشته را مي توان در نوع برداشت ايدئولوژي اثرگذار بر علوم غربي جستجو كرد.
اول : اينكه ايدئولوژي و فلسفه نگرش به انسان و طبيعت در علوم غربي ذاتا فلسفه ناقصي است. مباني و زيربناهاي فكري غرب به طبيعت با ديد منبع فايده رسان و مصرفي نگاه مي كند و به همين دليل در رويكردها و ديدگاه هاي مكاتب اثرپذير از اين مباني فكري يا طبيعت را مسلط بر انسان يا انسان را بر طبيعت مسلط مي دارد و به گونه اي در هر دو حالت بازنمايي جنگي بين انسان و طبيعت را نشان مي دهد و اين حالت پيكار انسان و طبيعت بر عليه هم منجر به سوء استفاده عامل پيروز بر عامل مغلوب مي گردد. با رويكرد علمي در برخورد به طبيعت قدرت برتري انسان بر طبيعت غلبه يافته و طبيعت تحت تسلط انسان درآمده در نتيجه انسان به خود اجازه مي دهد تا به عنوان پيروز جنگ هر گونه كه خود تشخيص مي دهد از مغلوب خود بهره برداري كند.اين روش و طرز تفكر با نوع نگرش مذاهب و آيينهاي ديني بويژه اسلام همخواني ندارد. حتي مسيحيت و يهوديت نيز با چنين رويكرد مستبدانه اي همراهي نكرده اند. وقتي كه چنين انديشه ها و علومي با چنين زيربناي ايدئولوژي از علوم طبيعي وارد علوم انساني گرديده و بوسيله فلاسفه و نظريه پردازان توانمند و توجيه و جهت داده مي شود نتيجه آن خواهد شد كه در مكاتبي كه حتي سعي در برقراري ارتباط بين انسان و انسان يا انسان با محيط و آشتي دادن آنها را با هم دارند به ناخواسته و نادانسته تفكر مغلوب و غالب يا پيروز و شكست خورده و نوع برخورد با انسان ضعيف و شكست خورده را به عنوان راه حل به كار مي گيرند.
دوم: نگرش علوم غربي بر دو مكتب استوار است مكتب عقلگرايي و مكتب قدرت . اين دو مكتب خودشان ذاتا داراي نقص بوده و توانايي هدايت انسانها را نداشته و علوم متكي به خود را دچار انحارف مي كنند
سوم: اينكه مبدا پيدايش و كانون شكل گيري مكتب بوم شناسي از علوم طبيعي بوده و از علوم طبيعي وارد علوم انساني شده است.اما از آنجا كه قانونمندي هاي علوم طبيعي با قانونمندي هاي علوم انساني تشابه زيادي ندارد پس تشبيه و شبيه سازي علوم انساني با علوم طبيعي ذاتا اعتبار درستي به دست نخواهد داد